دست نوشته

مینویسم تا شاید...

دست نوشته

مینویسم تا شاید...

منزلی برای آرامش روح
انسانم آرزوست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۶ مطلب با موضوع «از دل برآید» ثبت شده است

سلام

این روزها به سختی سپری میکنم، هرچیزی به شدت من رو یاد اون میندازه از لازانیا بگیر تا شال و روسریم. بغض میکنم و گریه میکنم. حساس شدم روش. بیمار گونه..چک میکنم الان انلاین...یعنی الان با کسی هست؟ بعد دو ماه رابطه جدید شروع کرده؟

عکسای عسل رو برای کی میفرسته؟ چرا رفت؟ چرا استیصالی که خودش 12-13 سال پیش تجربه کرده بود برای منم درست کرد...توی روز معمولا انلاین نمیشه اما شبها تا 1-2 مشغول... یاد روزها اول خودم میافتم. ... اتفاقا همین موفعها بود اوایل اردیبهشت سه سال پیش...

یعنی اونی که الان باهاش انقدر کامل! که میشه بش گفت کاملیا؟ 

از اون دختر متنفرم .. نمیدونم کی؟ اما همونی که جای من گرفته الان

چتها پاک نکردم بعضی وقتها میرم میخونم گریه میکنم یا خنده کوتاهی میزنم اما بعدش یادم میاد که این داستان اخرش تلخ

او رفت.

همه میگن وقتی اون رفته باید خودش برگرده خودت کوچیک نکن..

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۵۸
samira sr

سلام.

ارمروز دیگه بیشتر از یک ماه شد که دیگه خبری از هم نگرفتیم

برای همیشه خداحافظی کرد و رفت. بهتر این که بگم برای همیشه رفت. چون خداحافظی درست نکردیم. شاید من فکر میکردم خداحافظی بهتری بکنه..

گفت این رابطه دیگه کار نمیکنه..گفت خوشحالش نمیکنه..گفت حس میکنه داره خیانت میکنه که توی چنین رابطه ای مونده...

مشاور بمن گفته بود تو پیامی نده فعلا... من پیام ندادم و اون هم کلمه ای نگفت

بعضی شبها خیلی دلگیر میشم. جای خالیش حس میکنم. از مرحله انکار گذشتم...توی سوگ نشستم برای عزیز...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۴۵
samira sr

عزیز جانم سلام

میدونم هیچ وقت اینجا نمیای که اینها رو بخونی اما قبل از این نامه هم من بارها و بارها کلامی بهت گفته بودم که دوستت دارم خوشحالم از این بابت که گفتن این کلام شیرین رو دریغ نکردم. حتی اگر روزی ترجیح بدم که در زندگیم نباشی... 

پنجشنبه که سر برگردوندم و ندیدمت دنیا رو سرم خراب شد. حس بچه 3 ساله ای داشتم که پر چادر مادرش دیگه تو دستات نباشه..حس اون بچه سر راهی که گذاشتندش و رفتند... حس اون سیاره ای که سالها است مرده و نورش توی فضای بین سیهچاله ای گم شده و تقریبا هیچ اثری ازش در کهکشان ها نیست.... حس رها شدن و گم شدن

چرا رفتی چرا رهام کردی

منم ناراحت بودم...توی خیابون اشگ میریختم و لای ماشینها میدویم....دنبال نشونی از تو...

حالا تو رفتی و هر روز سنگینی قلبم بیشتر از قبل میشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۲۷
samira sr

دیشب که داشتم اینستا رو میدیدم دیدم بیشتریا آخرین 5شنبه یا جمعه سال رو جشن گرفتند و تفریحی کردند مثلا رستورانی کافه ای رفتن... تا قبلش حسی نداشتم. خودم درگیری هایی داشتم که اون بیخبر بود اما زیاد نبود. چشمش گویا جمعه عفونت کرده بود. یکی از کارام این بود که عیدی اون رو آماده کنم

یکی از عکسهای خودش و یکی از عکسهایی که هردو خودم گرفته بودم دادم براش رو شاسی چاپ کنن...

احساس میکنم با من سرد شده. چهارشنبه که رفتم در شرکتشون حتی نیومد پایین من ببینه....

حالا منم عیدیش رو میدم پیک ببره خودم نمیرم.

شاید یکی بگه چرا عیدی میدی؟؟ آخه من خودم اینکار دوست دارم و میخوام بش بفهمونم که باید یه کارهایی بکنه!

رنج میبرم. غصه میخورم به پای خودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۴۸
samira sr
تولدش اذر ماه..اواسط آذر...یه چند وقتی با خودم قرار گذاشته بودم که بگذارم تولد 30 سالگیش بگذره و بعد باهاش خداحافظی کنم. گرچه اون از رفتن من به نظرم زیاد ناراحت نمیشد. اما چون خودم دوست نداشتم زمان تولدم مصادفم باشه با دوران نارحتی و رنج ناشی از جدایی .. گفتم 30 سالگی رو کنارش باشم. به اینکه چی کادو بخرم هم حتی فکر کرده بودم..دکمه سردست چیز که دوست داره
اگه 30 آذر میومد میشد6 ماه از رابطه و دوستی ما...روز اول دیدارمون تولد من بود...فرداش یه دسته گل بزرگ فرستاد شرکت...
اما حالا همه چیز نابود شد... بچه یازی..وقتی باهام بد حرف زدی خب مسلم من هم حوصله این ندارم که سرصبح بگم سلام...
دیشب تمام مدت گریه کردم. مدتها بود این چنین گریه نکرده بودم...اشکهای درشت درشت...به خودم گفتم سمیرا! مگه وقتی از هم جدا میشدید قرار نبود تا ته مصیبت بری... مگه از اولش ته این همه رنج نمیدونستی... پس شروع کن!!!
شروع کن و تا ته مصیبت برو...
قبلا باهامراجع به این ته مصیبت حرف زده بودیم. اونموقع میگفت من دوست ندارم اینطوری ناراحت بینمت...ولی همش الکی بود..
من اول جاده ایستادم و اون حتی برای بدرقه منم نیومد....
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۰:۲۰
samira sr

یه سوالی ازم یکی پرسید. گفت رابطه ات چقدر با این آقا جدی شده؟

موندم چطور جواب بدم. از کجا بفهمم که جدی شده؟ چه معیارهایی لحاظ کنم؟!

خلاصه موندیم از کجا بدونیم کسی ما رو دوست داره

البت من ادم شکاکی هستم و دایم فکر میکنم که یارو نقشه برای من داره و این مانع لذت بردن آدم میشه.

نظر شما برای جدیت رابطه چیه؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۹:۴۸
samira sr

همه ی آدمها برای خودشون رویاها و آزوهایی توی زندگیشون دارن ..بزرگ کوچیک دست یافتنی دست نیافتنی...و چه شیرین اگه آدم به یکی از این آرزوهاش برسه...فازغ از اندازش...

بنظرم اگه اندازه آرز.ها خیلی خیلی بزرگ باشه و همه اونها از این جنس باشند به مرور زمان حس خوش آیند پیروزی شاید کمرنگ بشه در ما. 

بخاطر همین چه خوبه که ارزوهای کوچیک هم توی دلمون داشته باشیم. 

دیشب سر همین موضوع بحثمون شد. یکی از ارزوهاش خرید بنز اس 500. بهش گفتم که یکم ارزوهات پایین ت ربیار یه چندتایش رو طاقچه های پایین تر بچین...

خیلی بهش برخورد. خیلی! میگه ارزوهام ناموسم هستن حق نداری راجع بهشون اینطوری بگی...


از دیشب قهریم. منم چیزی نگفتم. تا اخر شب هم گفتم چیزی نمیگم. شایدم تا فردا صبح....شایدم همیشه.

من حرف بدی نزدم. با این وجود گفتم اگه ناراحت شدی عذرخواهی میکنم. ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۴۹
samira sr

دیروز صبح تا گوشی از حالت پرواز خارج کردم برام یه sms اومد. اولش فکر کردم sms شرکت یا بانک. ولی رفتم ببینم چیه...دیدم سرباز... نوشته بود. سلااام خوبی سمیرا؟ من بعد از یک ماموریات دیشب رهامون کردن:)بابت جواب ندادنم ببخشید...

درست از اون شنبه ای که شروع کردی فراموش کنی، سر صبح این پیام میبینی! من جواب ندادم یه علتش این بود که تا شب اون گوشی نداشت که جواب من بده .... یکی دیگه هم که نمیخواستم تکست بدم.... صبر کردم تا شب بهش زنگ بزنم. میخواستم باش دعوا کنم!

زنگ زدم به هر دو شمارش..هیچ کدوم جواب نداد...

شب رفتم خونه خالم انقدر با حرص برای دختر خالم ماجرا تعریف کردم.....یه دوتا هم بش گفتم!

اینم بگم هنوز پیامهام سین نشده بود...

دیشب 1 خوابیدم و ساعت گذاشتم روی 6...اما قبل 6 حدودای 5:40 نمیدونم چرا بیدار شدم...بیدار شدم و وای فای گوشی روشن کردم...یه پیغام...سرباز....

پیامهام بلاخره سین شده بودن... سمیرااا سلام.. من بعد اون نگهبانی سنگین واقعا دیشب رسیدم خوابیدم. ببخشید

امروز هم تا حداقل 7 من نگه میدارن.

حالا نمیدونم خوشحال باشم با ناراحت. نمیدونم باوررش کنم یا نه...نمیدونم ته این ماجرا چی میشه اصلا....


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۷
samira sr

شب یلدا با شماره خودم به سرباز زنگ زدم، جواب نداد. پیامهام هنوز سین نشده. دیشب از خونه بهش زنگ زدم. شماره خونه نداره ولی بازم جواب نداد. علت کارش نمیدونم. یعنی انقدر متنفر شده از من؟ من کار بدی کردم مگه؟

بخدا حرف بدی بهش نزدم. یا احساس کرده من آویزون اونم؟؟؟؟؟ اخه تو که 100 ت.من هم خرج نکردی یا وقت  زیادی نگذاشتی یا اصلا هیچ چیز خاصی نشده چرا اینطوری رفتار میکنی؟ اگه نمیخوای آیا نمیتونی بگی نه؟ بازم میگم خودت اومدی جلو نه من :/

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۱:۰۴
samira sr
این چند وقت خیلی بریده بریده از سرباز پیام گرفتم. 
من خیلی ساده باور بودم که خیال میکردم اون مشکل داره ..درگیره سربازی..نگهش میدارن و ....من خیلی ساده اون باور کردم اما اون هم خیلی اسون و راحت از سادگی من استفاده کرد و خر فرضم کرد!
اخه برادر من، تو خودت پالس مثبت نشون دادی! وگرنه من که روز اخر کلاس بیخیال تو شدم، بیخیال شماره گرفتن....
کی بود که میگفت اگه رییس فلان شرکت بزرگ هم باشه در برابر تو هیچ؟؟؟ تقصیر من که دلم برای تو و شرایطت سوخت، برای تویی که اشتباها باورت کردم...
تو من رو دوست نداشتی...تو فقط نامردی کردی
اومدم دعا کنم که حقت سربازیت درست نشه بعد گفتم ولش کن، اولا که به دعا من نیست بعدشم بد نخوام....فقط حوالت به خدای بالا سر
#باشد_که_پند_گیریم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۴:۰۰
samira sr