دست نوشته

مینویسم تا شاید...

دست نوشته

مینویسم تا شاید...

منزلی برای آرامش روح
انسانم آرزوست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

تصمیم گرفته بودم به سرباز دیگه کاری نداشته باشم. الان 4 روز پیامم رو ندید و جواب نداده. نمیدونم چی برداشت کنم ولی تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم.

تو رو خدا اگه نظری در این راستا دارید که آیا زنگ زدنم درست یا غلط تا قبل شب بهم بگید

ولی اگه زنگ یزنم میخوام گلگی کنم و درواقع خداحافظی!

یه آهنگ هست به اسم شب طولانی که علی مولایی خونده برای شب یلدا است انقدر خوبه از صبح تا الان گذاشتم رو ریپیت!

حتما گوش بدبد :)

دیشب برای یلدا هم خونه خاله هم خونه عمو دعوت شدم. اما من برنامم اینه که برم خونه خالم. خالم و دختر خالم... امسال هم یلدا کنار خانواده نیستم...یه شبهای یلدایی که کنار مامان بابا نبودم و بدون آنها سپری شد و فقط بغض پشت تلفن بود...

امسال هم یلدا کنار یار نبودیم :(

یلداتون هرجا و کنار هر کسی هستید گرم و شاد و سرزنده باشه :*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۰۸:۴۵
samira sr

فردا شب چله است. قبلا میخواستم برای سرباز پیام بدم ولی الان میبینم خیلی غلط این کار. وقتی کسی نمیخواد تمام قد از رابطه باهاش بکشید بیرون. مثل دندون کرم خورده باید اون رابطه کشید و انداخت بیرون! حتی نباید اون پر کرد یا دندون جاش گذاشت. باید جاش خالی بمونه ..زخمش باید ببینید همیشه تا یادتون نره که درست رفتار کنید! 

فردا میخوام توی یه برنامه خیریه شرکت کنم و برم یه بیمارستانی و به بچه های بیمار سر بزنم. البته مرخصی باید بگیرم :)

تصمیم گرفتم اگه سرباز خبری ازش شد، مثل یه بالغ باهاش رفتار کنم و بهش بگم چه کار زشتی کرده. آخه دوستام همه گفتن بلاکش کن، جوابش نده و ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۵ ، ۰۹:۲۹
samira sr
این چند وقت خیلی بریده بریده از سرباز پیام گرفتم. 
من خیلی ساده باور بودم که خیال میکردم اون مشکل داره ..درگیره سربازی..نگهش میدارن و ....من خیلی ساده اون باور کردم اما اون هم خیلی اسون و راحت از سادگی من استفاده کرد و خر فرضم کرد!
اخه برادر من، تو خودت پالس مثبت نشون دادی! وگرنه من که روز اخر کلاس بیخیال تو شدم، بیخیال شماره گرفتن....
کی بود که میگفت اگه رییس فلان شرکت بزرگ هم باشه در برابر تو هیچ؟؟؟ تقصیر من که دلم برای تو و شرایطت سوخت، برای تویی که اشتباها باورت کردم...
تو من رو دوست نداشتی...تو فقط نامردی کردی
اومدم دعا کنم که حقت سربازیت درست نشه بعد گفتم ولش کن، اولا که به دعا من نیست بعدشم بد نخوام....فقط حوالت به خدای بالا سر
#باشد_که_پند_گیریم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۴:۰۰
samira sr

سرکار و البته در مسیر یه چند روزی میشه که non-stop دارم اهنگ #کامران_تفتی گوش میدم...خیلیی خوبه... خصوصا اگه نزدیک سیخندان باشی و بگه: بغض کنار سیخندان را...عالیه حتما گوش بدید

اما تو خونه که هستم هات اسپات رو اجاق میکنم و میرم سراغ اسپاتی (#spotfy) ..

دیشب یادم رفت از هات اسپات دیسکانکت بشم

بخاطر همین صبح دیدم وقتی با دیتا  راه وصل شدم اونم ریکانکت شد گفتم ولش کنم

یه چند ماه پیش من گوشیم ریست کردم و بعد از اون با دیتا فقط تلگرامم جواب میداد و نمیتونستم یه پیج ساده گوگل هم باز کنم!:-B

و میزد که کانکشن شما مشکل داره اصلا تو افلاینی عمووو!

صبح گفتم بذار چک کنم ببینم الان چی میگه چون اینستا قشنگ و درست آورد،.. اومدم دیدم بعلههههه وصل و اولین سایتی هم که باش چک کردم همین بلاگ عزیز بوذ

در واقع این پست به مدد اینترنت همراه اول و با مشارکت هات اسپات شیلد که الان منتشر شده :)))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۲
samira sr

توی جلسه کاری قبلی از اونجایی که کار مدیرمون داشت زیر سوال میرفت، مجددا به من تسک دادن...و بسی خوشحالی رفت خوبه حداقل وقتی میام میدونم یه کاری برای انجام دادن هست و لزومی نداره ساعتم رو زل بزنم تا ساعت بگذره

امروز یکی از بچه هام (گل هام که قلمه زدهع بودم) کاشتم. قبلا هم یکبار بعد ریشه زدن تو خاک گذاشتمش ولی نگرفت. امیدوارم اینبار بگیرهو از این گلهای قاشکی 

امروز سمانه دوستم از شیراز میاد شام دعوته و شب پیشم میمونه. بخاطر همین زودتر میخ.ام برم ... سرراه میخوام برم گلفروشی جهان کودک و برای اون یکی بچم که تو خونس (حسن یوسفم) گلدون و خاک برگ بخرم. سر راه یکم هم خرید باید بکنم. امیدوارم فقط دیر نشه. غدای  امشب غدای مخصوص سرآشپز! ته چین مرغ و بادمجون :)))))))))))))

هرکسی میاد اول این غذا بش میدم جز زینب که برای قیمه لاپلو پختم:))))))

پی نوشت: سرباز عزیزم دلم برات تنگ شده هرجا هستی خوشحال باشی از ته دلت..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۲:۳۲
samira sr

یه چند وقت که توی شرکت کارم خیلی کم شده در واقع به من کار برای انجام نمیدن. همش هم زیر سر این جمشیدی! جمشیدی همکارم من و چون تاقار ماست یه زمانی در تیم ما شکست، او و محمدی جهان به کامشون شد. در حالیکه هر از بر تشخیص نمیدن..

رئیسم اسم مستعارش سپیده است(مرد) ...سپیده داره این طوری رفتار میکنه تا من خودم بذارم و برم و این پلیدانه ترین روش!

منم سگ لج تشریف دارم و  هیچ جا نمیرم

ولی واقعاااا روزها حوصلم سر میره. میخوام شروع کنم به زبان خوندن

انقد رعصبی شدم که یک عااالمه خوردم. 

از بچگی اینطوری بودم وقتی ناراحت میشم هی میخورم، اونم چیزهای شیرین!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۷
samira sr

تا امروز مکالمات من و سرباز توی تلگرام یه طوری بود که من یه پیامی میفرستادم و چون اون تا عصر یا شب به گوشیش دسترسی نداشت نمیتونستیم در لحظه باهم چت کنیم و این روند پرسش و پاسخ یه طورایی ادامه دار بود. تا دیروز که در لحظه آنلاین بودیم و چیزی دیگه برای سوال کردن یا جواب دادن باقی نمونده بود.

من تصمیم گرفتم تا این خودش دیگه پیامی نفرستاده براش پیام ندم یا سلام احوالپرسی نکنم.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۰۸:۳۳
samira sr

جمعه صبح با #سرباز هماهنگ کردم و قرار شد عصر برم ببینمش. 

قرار شد بهم زنگ بزنه ... از اونجایی که یه رقم شمارش اشتباه داده بود و شانس تلفن خاموش بود ...

منم از اونجایی که ناامید شده بودم ازش با دختر خالم اینا رفتم بیرون که خودش زنگ زد و گفت برنامش عوض شده...الان میاد سمت من...یکم من بیرون منتظرش شدم تا اومد و وقتی اومد دیدم دوستش هم همراهش هست. البته من دوستش هم میشناختم پسر خیلی خوبی بود در واقع اونم همکلاسی من بود...

یکم ایستادیم حرف زدیم و بعدش من تا نزدیک خونه خالم رسوندن و رفتن

دخترخالم شاکی شده بود که این چه طرز برخورد؟؟؟؟ چرا ایستادید؟ چرا اصلا دوتایی اومد؟و ....

نمیدونم... من با خودم گفتم با یکی دیگه اومده تا من یه وقت فکر نکنم یه قرار دو نفره است یا من فکر کنم و بترسم ....

واقعا پسر خوبی و من دوستش دارم خیلی بیشتر از ادمهای قبلی براش ارزش و احترام قایلم

اگه کسی کمکی میتونه کنه که چطور بهش نزدیکتر بشم خوشحال میشم کمکم کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۸
samira sr

توی این 28 سال عمری که از خدا گرفتم خوابهای عجیب زیاد دیدم. مدتها توی خوابهام پرواز میکردم و این مسله سخت اذیتم میکرد.

قبلا شنیده بودم که بعضیا میگفتن خوابهای ادامه دار میبنن مثلا بعد چند شب تازه ادامه خوابشون میدیدن...

حالا دیشب من توی چند ساعت یکی از این خوابها دیدم

اولش خواب دیدم عمو حسین مرده!!! تو خواب نمیخواستم باور کنم تا اینکه در بخش اول خودم خاک روش ریختم..یک بار از خواب بیدارشدم گفتم اگه مرده چرا من سفید پوشیدم؟؟ یه نگاه به مامانم کردم دیدم اون مشکی پوشیده.. با خودم گفتم حتما مرده خوابیدم ادامش دیدم... زنعمو و بچه های یتیم شدش... پاشدم باز.... دوباره سوال کردم عمو ایا فوت کرده؟؟!! حتی گوشیمم چک کردم...

باز خوابیدم... اینبار مراسم ختمش بود....

تقریبا مطمئن شده بودم عموم فوت کرده... گفتم صبح باز مشکی میپوشم

خداشکر که همش یه خواب عجیب بود...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۰
samira sr

دا هزااااار هزااار مرتبه شکر که ماه صفر تموم شد

همیشه از اومدن محرم صفر یه غم استرسی تو دلم میشینه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۸:۲۹
samira sr