دست نوشته

مینویسم تا شاید...

دست نوشته

مینویسم تا شاید...

منزلی برای آرامش روح
انسانم آرزوست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

سه شنبه شب دیدیم هم رو . بعد من چهارشنبه یکهویی رفتم اراک اونم نمیدونست.

عصر چهارشنبه با اون دو تا دختره دوستاش مریم و سمانه و اون یکی دوست اونا یعنی ندا رفته بودن کافه . بمنم نگفت اصلا. بعد یه عکس فرستاد که خیلی شاد بود که ندا گرفته بود. بعد عکس دیگه ای که اون دختره گرفته بود گذاشت اینستا که ففتو بای ندا.

من خیلی کفری شدم. کلی عکسهای خفن ازش گرفتم هیچ کدوم استفاده نمیکنه بعد عکسها رو براش میفرستم فحش میده که اینا چین! من از خودم بدم میاد و اینا.

دیروز باز خودم بش زنگ زدم ک چ خبر

گفت فردا بیام ببینمت. گفتم باشه . بعد امروز 11 پیام داده که دندونم ال و بل! نمیتونم بیام

یه سری پیام براش فرستادم گرفت به تخمش  و جواب نداد. حرصم میگیره.

توی دوستی ها تون انسان باشید لطفا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۷ ، ۱۵:۳۷
samira sr