دست نوشته

مینویسم تا شاید...

دست نوشته

مینویسم تا شاید...

منزلی برای آرامش روح
انسانم آرزوست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

توی این 28 سال عمری که از خدا گرفتم خوابهای عجیب زیاد دیدم. مدتها توی خوابهام پرواز میکردم و این مسله سخت اذیتم میکرد.

قبلا شنیده بودم که بعضیا میگفتن خوابهای ادامه دار میبنن مثلا بعد چند شب تازه ادامه خوابشون میدیدن...

حالا دیشب من توی چند ساعت یکی از این خوابها دیدم

اولش خواب دیدم عمو حسین مرده!!! تو خواب نمیخواستم باور کنم تا اینکه در بخش اول خودم خاک روش ریختم..یک بار از خواب بیدارشدم گفتم اگه مرده چرا من سفید پوشیدم؟؟ یه نگاه به مامانم کردم دیدم اون مشکی پوشیده.. با خودم گفتم حتما مرده خوابیدم ادامش دیدم... زنعمو و بچه های یتیم شدش... پاشدم باز.... دوباره سوال کردم عمو ایا فوت کرده؟؟!! حتی گوشیمم چک کردم...

باز خوابیدم... اینبار مراسم ختمش بود....

تقریبا مطمئن شده بودم عموم فوت کرده... گفتم صبح باز مشکی میپوشم

خداشکر که همش یه خواب عجیب بود...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۰
samira sr

دا هزااااار هزااار مرتبه شکر که ماه صفر تموم شد

همیشه از اومدن محرم صفر یه غم استرسی تو دلم میشینه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۸:۲۹
samira sr

گفته بودم صدای نونیفیکیشنش عوض کرده بودم، دیشب در حد سلام خوبی پیام داد اما تا من فهمیدم دیگه رفته بود

اه! این last seen recently دیگه چه صیغه که تلگرام داره؟؟؟؟

پیامهای من seen نشده موندن.... اما درود به روان پاک what'sapp که زمان نشون میده... دیشب دوبار اونجا آنلاین شد... خب حداقل میشه این نتیجه گرفت که دست به اون گوشی که به اینترنت وصل میشه زده...

خیلی دوست داشتم باهاش بیشتر دوست بشم... اما خب تصور من از رفتارهای اون اشتباه بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۰۹:۴۰
samira sr

کارم رسیده به جایی که اوندم سرچ زدم....

خوشحال کردن سرباز

شاد کردن دوست پسر

:/

اخه این چه وضعش؟!!!؟

کاش انقدر بیتاب نبودم، الانم میدونم دارم عجله میکنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۲:۲۸
samira sr

سلام

امروز به سنت چندین ساله مامانم نذری شعله زرد داشتیم، از قضا روضه مامانم هم روز اخرش افتاد توی این روز بخاطر همین از کله سحر حدودای 4 مامانم بساط شله زردش به پا کرد

حدودای 8 ما کارهامون کردیم و از زیر زمین ظرفها انتقال دادیم بالا

همین موقعها سرباز داستان پیام فرستاده بود برام ولی من دیر دیدم و تا جواب دادم باز اون دیر دید... مجدد که جوابش دادم هنوز پیامهام ندیده،....

نمیخوام بی تابی کنم... ولی....

نونیفیکیشنش عوض کردم همه گروه ها هم میوت کردم... به شدت منتظرش هستم:) دعا کنید

براش شله زرد کنار گذاشتم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۹
samira sr

سلام

نمیدونم چرا خیلی تمایل داشتم این موضوع توی بلاگ بگم نه بلاگفا! حالا کدوم موضوع؟

یک ماه نیم قبل من کلاسی رفتم و به مرور از ادمی خوشم اومد که احساس میکردم اونم همین حس داره

سربازه... دوست داشتنیه... اخرش هد خدا خدا میکردم شمارش یه جوری داشته باشم که بلاخره شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۵
samira sr

44  از شرکت رفت. قبل رفتن گیر داده بود آدرس وبلاگت بده. البته نه با این لحن! آدرس اون کوفتی بده :))))

منم گفتم باشه بیااااااااااااااااااااااااا!

البته وبلاگ اصلی من بلاگفا است نه اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۲۳
samira sr

سر کار ما در  بازه های 2 ساعته به مدت نیم ساعت اینترنت اونم با سرعتی معادل خروج آب از آفتابه مسی داریم. من یک هفته است یه فیلم 1 گیگی رو گذاشتم برای دانلود تا بالاخره امروز دانلودش تموم شد :) زیرنویسش رو هم دانلود کردم. دیگه بساط آخر هفتم داره جور میشه. 

دلم کیک میخواد. همکارام میگفتن کیک شکلاتی رشد خیلی خوبه 

تا اخر روز ببینم با خودم میتونم کنار بیام که رژیم کنار بذارم و برم بخرم یا نه :))) ولی شما از الان بدونید که کنار میذارم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۱۳
samira sr

سر کار به 44 گفتم که وبلاگ دارم اونم گیر داد که بده بخونیم. از اون اصرار از من انکار

حالا دوباره آخر پاییز اومده میگه تو مینویسی؟ خب یکم تابلو نیست آیا؟

پی نوشت: 44 و آخر پاییز اسم زمزی همکارانه عزیز میباشد :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۱۵
samira sr
اولین وبلاگ من بلاگفا و دقیقا به همین اسم بود و البته هست. اونجا مطالب خیلی بیشترن. عملا اونجا نوشتم . حالا میخوام اینجا باز بنویسم. یه مطالبی که ترجیح میدم یکم آزادانه تر پخش بشه اینجا مینویسم
منتظرم باشید :)
ارادتمند: سمیر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۳
samira sr