دست نوشته

مینویسم تا شاید...

دست نوشته

مینویسم تا شاید...

منزلی برای آرامش روح
انسانم آرزوست

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

تولد

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۷ ق.ظ

یه چند وقت پیش باهاش حرفم شد. وسطش بش گفتم دیگه سراغی از من نگیر

اونم دوبار پرسید یعنی نگیرم؟ گفتم نه نگیر! بعد قطع کرد...

کلی حالم بد بود یه مدت... خلاصه اخرش باز با منت کشی من برگشتیم سمت هم....

البته هنوز کاملا ترمیم نشده بود... تولدش امروز هفته پیش غافل گیرش کردم...گفتم بریم بیرون..کیک و گل و کادو...

ظاهرا خوشحال شد. حالا امروز تولدش. میخوام عصری برم ....

الان که دارم این متن رو کامل میکنم از اون روز گذشته... من رفتم در کلاسشون منتظر شدم... 2 ساعت... ماجرایی داشت... زنگ میزدم میگفت که مسیج بده. منم مسیج میدادم باز جواب نمیداد تا اینکه زنگ زد و .... خلاصه از وقتی دیدم فقط اشک میریختم. دستم گرفته بود ولی هیچ حسی در من نبود جز حماقت.... اشک به پهنای صورت میریختم....ازم معذرت خواهی میکرد ولی من اشکام جاری بود. یه کارت پستال بامزه هم براش درست کرده بودم....انقدر چرخیدیم که بلاخره من اروم تر شده بودم....حوالی خونه ما یه جا پارک کرده بودیم. اومدم بغلش کنم و تولدش تبریک  بگم که ماشین پلیس اومد!
مشکلی پیش اومده؟.....و توضیحاتش به پلیس و زیرمیزی و .....همه برای کار نکرده....
فرداش با دوستاش قرار داشتن برای تولدش منم گفت برم باش..ولی رو فرم نبود...فرداش هم باز دیدمش بش گفتم چی شده و اینا.....گیر دادم و فهمیدم که مربوط به پلیس... میگفت من اخطار داده بودم اما جدی نگرفتی....
حس عجیبی دارم بهش...دوست داشتم، عادت، تنفر، عشق....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۲۳
samira sr

نظرات  (۲)

سلاااام سمیر، چطوری؟
پاسخ:
سلاااام
قربونت خوبم تو چطوری
چی رو اخطار داده بود؟
پاسخ:
میگم برات.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی